جدول جو
جدول جو

معنی دل دل کاردن - جستجوی لغت در جدول جو

دل دل کاردن
مردد بودن، دودل بودن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل دل کردن
تصویر دل دل کردن
کنایه از شک و تردید داشتن، تشویش و تردید در کاری، دودلی
فرهنگ فارسی عمید
(تَءْ بَ تَ)
مردد ماندن. تردید. دودلی. مردد بودن. دودل بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن. دودلی و بی تصمیمی. مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن. (فرهنگ لغات عامیانه). دلادل کردن. (فرهنگ عوام) ، بی قراری کردن. (غیاث). اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج) :
کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم.
صائب (از آنندراج).
- دل و دل کردن، اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج).
- ، اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ ’دل و دل’:
دنبال چشم او دل و دل کرده می روم
وز گریه راه را همه گل کرده می روم.
سنجرکاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
دل دل کردن. رجوع به دل دل کردن در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل دل کردن
تصویر دل دل کردن
مردد ماندن، تردید داشتن، بی تصمیمی
فرهنگ لغت هوشیار
شکم پرستی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدا کردن، زیاد حرف زدن، به سختی کسی را توجیه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی